قلم خیر

چون میگذرد غمی هست! اصلا غم اینست که: میگذرد...

قلم خیر

چون میگذرد غمی هست! اصلا غم اینست که: میگذرد...

خوشبخت ترین بدبختها3

دوران راهنمایی:  

تعداد دانش آموزان وقت:۱۹میلیون نفر 

با اصرار مادر(شاغل،سخنور,ماه) اضافه کار پدر(فرهنگی،خوشمزه،ولرم)پا به مدرسه نمونه مردمی گذاشتم ودر روز اول اقدام به ضرب وشتم یک رأس همکلاسی فربه جهت تداوم قانون تنازع برای بقا که در دبستان دولتی آموخته بودم نمودم! غافل از اینکه ایشان فرزند ارشد جناب ناظم بودند(البته پدربزرگوارشان بسیار ضعیف ومردنی بودند و در خوشبینانه ترین حالت،یحتمل به مادرشان رفته بودند)و حقیر تا آخرسال از حمایتهای معنوی ناظم محروم گشتم. 

درهمان سالها برادران دینیمان در "منکرات"وظیفه خطیرچوپانی 19میلیون نفر!(واحد شمارش انسان وشتر) را عهده دار بودند، ناگزیر حقیر(دارنده ی نوبل جرأت و بیضه ی بلورین)اقدام یه ایجاد روابط محدود و مکتوب! با دختر همسایه ی فیس تو فیسمان_که یکسالو اندی از من بزرگتر بودو قبل از اینکه ما خیر وشر را تمییز دهیم،سرش به شوره(خارش)افتاده بود_ آنهم در بازی لی لی نمودم.  

به علت مراعات غیرعادی بنده در کنترل روابط(تا جایی که با دیدن ایشان پا به فرار میگذاشتم) بلاجبار صرفا نامه نگاری میکردیم! چکیده ای از متون نامه ها به شرح زیر است:  

دوست دختر: شما  فیلم تایتانیک را دیده ا ید؟ از کدام صحنه هایش لذت بردید؟ 

 حقیر: آنرا ندیده ام(خداییشم ندیده بودم چون اولا فقط پولدارها ویدیو داشتند ثانیا آنهایی هم که داشتند به زحمت فیلم اصلی_باصحنه های بی ناموسی_گیرشان میامد) ولی "پرواز از اردوگاه" را دیده ام وجمشید هاشم پور را بسیار دوست دارم مخصوصا اونجایی که ... 

دوست دختر:

 حقیر:(اگر آیکون احمق همین باشد) 

خلاصه بعد از یکسال که علایم بلوغ در ما ظاهر شد و چند صباحی با ممد رشتی که اطلاعات علمی ومستهجن بسیار بالایی داشت_تا جایی که اولین بار او به ما فهماند که کیفیت تولد بچه چگونه است!_ گشتیم،تازه فهمیدیم که چه خاکی بر سرمان شده ومطالبالت واقعی جناب دوست دختر، چه بوده و جک با رز(دوست دختر تایتانیک) چه کرده!و... 

به هر حال دیر شده بود و دوست دختر در دام رسول(شاگرد نانوای محل) افتاده بود و کلی هم شادمان بود از اینکه رسول سواد نامه نگاری نداردو مرد عمل است!  

با شدیدتر شدن تدابیر امنیتی وخیر خواهی مسؤلینی که به زور ما را به سوی بهشت الهی ارسال وهدایت میکردند، "جنس مخالف" را جایزه ی شخص تحصیل کرده با خانه و ماشین و مقداری سیبیل مرتب وموهای کتیرا یا روغن بادام خورده، میدیدیم! خواهشا این برداشت از  "دختر "را با تعریف دختر از زبان پسران نوجوان امروز مقایسه کنید.

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
. سه‌شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 09:22 ب.ظ

سلام
منتظر نوشته های زیباتون هستیم

سرزمین آفتاب چهارشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:57 ق.ظ

اون آقای رئوفیان که بنده خدا اساسی درگیر بود...تاچندسال پیش هم دورادور می دیدمش
ولی مدتیه که ازش بی خبرم
امیر پویا هم که مورد تفقد شما قرار گرفته بود سالهاس ندیدم
اما از این جریانات مستهلجن !!!
علیرغم اینکه هم به محل تحصیل شما خیلی خیلی نزدیک
و به محل سکونتتان هم نزدیک بودم !! متاسفانه بی اطلاع بودم...واقعا در مورد افراد چی فکر می کردیم و چی بودن !!
باشد که به فضل الهی در اولین ملاقات فیس تو فیس حسابی از خجالتتان در آیم.به فضله و منة.

سرزمین آفتاب پنج‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 ق.ظ

آقا در اینجا تخته شده ؟
الو؟
صابخونه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یا الله...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد